دچار آبله شدن. آبله نشان شدن: نه مه غذای فرزند از خون حیض باشد پس آبله در آرد صورت شود مجدر. خاقانی. ، نقش و شکل آبله پیدا کردن. به شکل چهرۀ آبله رویان در آمدن: خاک بارگاه بر تقبیل شفاه مجدر شد. (جهانگشای جوینی ج 2 ص 54)
دچار آبله شدن. آبله نشان شدن: نه مه غذای فرزند از خون حیض باشد پس آبله در آرد صورت شود مجدر. خاقانی. ، نقش و شکل آبله پیدا کردن. به شکل چهرۀ آبله رویان در آمدن: خاک بارگاه بر تقبیل شفاه مجدر شد. (جهانگشای جوینی ج 2 ص 54)
نگاشته شدن، چهر پذیرفتن چهر یافتن، پنداشتته شدن صورت یافتن شکل پذیرفتن، نقاشی شدن، تصور شدن: یکی را دل از دست رفته بود و ترک جان کرده و مطمح نظرش جایی خطرناک ومظنه هلاک نه لقمه ای که مصور شدی که بکام آید یا مرغی که بدام افتد
نگاشته شدن، چهر پذیرفتن چهر یافتن، پنداشتته شدن صورت یافتن شکل پذیرفتن، نقاشی شدن، تصور شدن: یکی را دل از دست رفته بود و ترک جان کرده و مطمح نظرش جایی خطرناک ومظنه هلاک نه لقمه ای که مصور شدی که بکام آید یا مرغی که بدام افتد
در ماندن در مانده شدن بیچاره شدن درمانده گردیدن: عمیدالملک را وکیل کرد تا خواهر خلیفه را از برای او خطبه کند. خلیفه در آن قضیه مضایقه میکرد. عمیدالملک نواب خلیفه را در بند آورد و معایش خواص موقوف گردانید تا خلیفه مضطر ومنزعج شد و بخطبه خواهر رضا داد
در ماندن در مانده شدن بیچاره شدن درمانده گردیدن: عمیدالملک را وکیل کرد تا خواهر خلیفه را از برای او خطبه کند. خلیفه در آن قضیه مضایقه میکرد. عمیدالملک نواب خلیفه را در بند آورد و معایش خواص موقوف گردانید تا خلیفه مضطر ومنزعج شد و بخطبه خواهر رضا داد
سرمه بچشم کشیده شدن: (فلاحی بخواب دید که حدیقه حدقه او مقفول بود و انسان دیده او مغلول چون از آن بیخودی افاقت یافت و از آن تهویم بصر او بدست یقظت مکحل شد) (روضه العقول مقدمه مرزبان نامه. چا. 1317 ص یا)
سرمه بچشم کشیده شدن: (فلاحی بخواب دید که حدیقه حدقه او مقفول بود و انسان دیده او مغلول چون از آن بیخودی افاقت یافت و از آن تهویم بصر او بدست یقظت مکحل شد) (روضه العقول مقدمه مرزبان نامه. چا. 1317 ص یا)
گفته شدن، بر سر زبان ها افتادن سرشناس شدن نامبردار شدن ذکر شدن بیان شدن، مشهور شدن: هر که در گیتی گسست از ذکر تو مذکور شد ای خنک آنرا که تو ذکرش در آن جمع آوری. (سنائی)
گفته شدن، بر سر زبان ها افتادن سرشناس شدن نامبردار شدن ذکر شدن بیان شدن، مشهور شدن: هر که در گیتی گسست از ذکر تو مذکور شد ای خنک آنرا که تو ذکرش در آن جمع آوری. (سنائی)
ور تیدن دگر گشتن دگر دیسیدن بدل شدن تغییر یافتن عوض گشتن: پس قیامت نقد حال تو بود پیش تو چرخ و زمین مبدل شود. (مثنوی) تغییر یافتن تبدیل گشتن: قحط و تنگی نواحی ازیمن نقیب او برخص و فراخی مبدل شده
ور تیدن دگر گشتن دگر دیسیدن بدل شدن تغییر یافتن عوض گشتن: پس قیامت نقد حال تو بود پیش تو چرخ و زمین مبدل شود. (مثنوی) تغییر یافتن تبدیل گشتن: قحط و تنگی نواحی ازیمن نقیب او برخص و فراخی مبدل شده
آبله گرفتن، آبله وار شدن دچار آبله شدن: نه مه غذای فرزند از خون حیض باشد پس آبله ش بر آید صورت شود مجدر. (خاقانی)، بشکل آبله در آمدن: خاک بارگاه بر تقبیل شفاه مجدر شد
آبله گرفتن، آبله وار شدن دچار آبله شدن: نه مه غذای فرزند از خون حیض باشد پس آبله ش بر آید صورت شود مجدر. (خاقانی)، بشکل آبله در آمدن: خاک بارگاه بر تقبیل شفاه مجدر شد